ON MY OWN

ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

گداهای خیر

گاهی اوقات این همه حجم از مقاومت در برابر دانستن خود برایم عجیب است. تنها ذکر نام کوچکی از تاریخ، ادبیات و یا حتی فیلمی با جوایز متعدد بین المللی کافی است تا با یک نه، و چندی توضیحات راجب به فاشیزم! و تاریخ خون آلود جهان و آمار مرگ و میر سالیانه و روزانه مهمانت کنند و البته همین ها نیز وقتی به زور در آنان اندکی حوصله برای گوش سپردن به بخش کوچکی از تاریخ می آفرینی تازه چشم هایشان برق میزند و با سوز و گداز گوش را مرید زبان مداح گوی من یا کسان دیگری می سپارند و البته در آخر هر قدر هم برایشان عجیب و دور از ذهن بنظر برسد تنها چندقیقه برای فراموش کردن آن وقت لازم است و میشوند باز نقطه ای سر خطی که دیگر تمایل به دانستن همین اندک را نیز ندارد.

در زندگی هیچ گاه کاربرد و یا حقانیت هیچ جمله ای را مانند چیزی که دکتر فرانکل در کتاب انسان در جستوی معنی مبنی بر این که: هر چه از تلخی، ناکامی و زجر و شکنجه هایم از آشویتس بنویسم و شما تحت تاثیر قرار بگیرید باز یک فنجان قهوه کافی است تا همه چیز را فراموش کنید برایم. روشن نبوده است.

اما معمولا وقتی این جور کسان بی آسمان را میبینم که از انسانیت و خوب بودن برایم حرف میزنند؛ کسی را در ذهن متصور میشوم که در جهانی که همه به جیب و کلاه خود زنجیر بسته اند دارد با لباسانی مندرس و جیب های پاره دست و پاهای خود را میبخشد و البته نه به خانواده خویش که محتاج نان شب اند. بلکه به کسانی در آن سوی زمین صدای تبلیغشان بیش از صدای گریه کودکان خود در چندمتری خود است. شده ایم امدادگرانی که بجای پرداختن به مصدومان حادثه آفرینش زمین به کسانی که صدای بلندتری دارند کمک میکنیم و اشخاص مسکوت بر روی زمین را به حال خود رها کرده ایم.

و این حاصل چیزی است که با آن خود را تعریف میکنیم. تصور این آدم ها بر این است که آزاد اند و خالقی اند با توانای انتخابی آزاد و در نهایت همانی هستیم امروز که خود از روز ازل تا ابد خواسته ایم یا نهایتا اندکی متفاوت به سبب محیط خانوادگی و... اما در اصل ما مثل محصولی دست ساز هستیم مردمانی چون درختی هرس شده که باب طبع باغبان است ما در اصل زاده سیستم های متفاوت هستیم و همین مهم موجب میشود تا به طبع باغبان به تاریخ رایش سوم، جنگ های صلیبی و سرگذشت کشتار و یا تاریخ سرخپوستان آمریکا بیشتر علاقمند باشیم تا به شناختن رویدادهای نسل کشی مانند انفال، درسیم شهرویران و....

جبر جبار جمعی نماز جمعه های سیاسی مدارس بی مدرس و دانشگاهای به مانند اقامتگاه های صرف و شهربازی مانند با خیابان های عکس اشعار و البته مغازه های با ویترین های پر زرق و برق و پیاده روی های که خوابگاه مسکینین است و رواط اداری که بر جای ضواب حکم میرانند ما را در محاصره سردار بزرگ جنگ جهال با تاریخ چنان خسته کرده است که مزه دوباره تاریخ را هرچند سال یک بار چون سوگند به خوردمان میدهند.

اما در کجای این اذهان در بند عقده های جنسی و دل های حریص می شود؛ نهالی از آنچه بر گذشته گان دیروز رخ داده است را به جهت جلوگیری از معلول علیت های یک ملت که دست به خون بسیاری آلوده کرده است کاشت؟

ما تنها صورتک های هستیم که جز ملال در آن چیز دیگری نمی روید و مگر برای یک آلت تعجبی از یک نعمت شیرین شرک آلود سبز نمی شود

کارآگاه های شده ایم که در صورت مردمان اطرافمان به دنبال جستوجوی حقیقت چشمانشان را بازجوی میکنیم و در انتها به علت همان تعارفات و روابط تنها در خود آنان را قضاوت و سپس محکوم میکنیم قضاتی که خود نیز به تیغ تیز قضات دیگر خواهند سپرده شد و در نهایت همگی زبح به تنهای خواهیم شد.
و این میوه دروغی است که خود نیز به دیگران با آن خود را می نماییم در واقع دیگران مجرمند چون ما هم هستیم با این تفاوت که ما فرق داریم

و شالوده این سیل از دادستانی ها چه چیزی جز به انزوا رفتن بیشتر خود خواهد بود؟
داستان مردمان این روزهای ما داستان زن و شوهری است که وقتی زمان همبستری می رسد یکی به دنبال دارو و دیگری به دنبال بهانه است شده ایم زواجی که در همان لحظه دخول حسرت فتح دیگری را در سر دارد.
درواقع بیشتر چون خود ارضایی که تنها با کمک شخص دیگری انجام می شود میماند. زن و شوهر های شده ایم که من در پی فرار از بوسه های او و او در پی تخیل بوسیدن دیگری اصرار به مکیدن لب هایم را دارد. انزوای بی پایان در سلول های انفرادری به وسعت یک فکر، ارزان ترین راه برای به اسارت کشاندن برده ها برای مجبور کردن آنان به ساخت اهرام ثلاثه قدرت، ثروت و تملک است
و این مگر با غافل کردن خود از خود انجام پذیر نیست.

ساکو شجاعی
99.1.11


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز